3 بیا به آسمان برویم! 4 |
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشـای لب که قند فراوانم آرزوسـت
ای آفتاب حســن برون آ دمـی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوسـت
گفتی ز ناز بیـش مرنجان مرا برو
آن ناز که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
آن نــاز و بـــاز تنــــدی دربانـــم آرزوســـت
بالله که شهر مرا بی تو حبس می شود
آوارگــــیّ و کــــوه و بیــــابانــم آرزوست
مولانا
¤ نویسنده: ذبیح الله موسوی